در اولین رویداد کانون فارغالتحصیلان خاتم چه گذشت؟
همهچیز از روزی شروع شد که تصمیم گرفتیم ایدههایمان برای راهاندازی شغل را جدی بگیریم و استارتآپهای خودمان را راه بیندازیم. بعد، از مدرسهای که در آن درس خوانده بودیم خواستیم ما را همراهی کند.
مدرسه از این پیشنهاد استقبال کرد و ما در مرداد ۱۴۰۱ در دفتر مدیریت مدرسه جمع شدیم و از دغدغههایمان برای کار و راهاندازی استارتآپهایمان گفتیم. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که در قدم اول یک ایونت برگزار کنیم و از فارغالتحصیلان نسلهای متفاوت خاتم بخواهیم به این رویداد بیایند و باهم دربارهی ایدهها و اهدافمان صحبت کنیم.
بعد از آن، چند جلسهی دیگر تشکیل دادیم و دربارهی اهداف کانون و هویت آن حرف زدیم. در آخر، دعوتنامهای تنظیم کردیم و آن را برای تعدادی از فارغالتحصیلان که هنوز شمارهای از آنها داشتیم ارسال کردیم. بعد منتظر ۷ شهریور ماندیم تا ببینیم ساعت ۶ عصر چه کسانی برای شرکت در رویداد به مدرسه میآیند.
قدم اول را برای تشکیل کانون فارغالتحصیلان برداشتیم
روز موعود فرا رسید و نگاهمان به در مدرسه بود تا ببینیم چه کسانی از آن وارد میشوند! فارغالتحصیلان کمکم از راه رسیدند و در حیاط دور هم جمع شدند. از خودمان میپرسیدیم کدامیک از بچهها میآیند؟ و هربار از دیدن یک دوست قدیمی که وارد حیاط میشد هیجانزده میشدیم.
برنامه ساعت ۷ رسماً شروع شد. هوای عصر شهریور خنک بود و دلچسب. همانجا در حیاط صندلی گذاشتیم و نیمدایرهای دوستانه تشکیل دادیم. بعد مدیر مدرسه به ما خوشآمد گفت و کمی برایمان صحبت کرد. احسان خانمحمدی گفت:
«ما امروز به نمایندگی از کانونی که قرار است تشکیل شود قدم اول را برداشتهایم و دور هم جمع شدهایم. در زندگی دو نفر هستند که دوست دارند ما پیشرفت کنیم؛ یکی از آنها خانوادهی ماست. پدر و مادر همیشه دوست دارند فرزندشان از خودشان بیشتر پیشرفت کند. دیگری هم شخصیتی حقوقی است که ما هستیم: مدرسه. ما دوست داریم هرکسی که از این در بیرون میرود بیشتر از ما پیشرفت کند و توسعه پیدا کند. توسعه و پیشرفت شما سرمایهی مهمی است که من در زندگی دارم و به آن افتخار میکنم.
تمام ثروت و آبروی هر سنت آموزشی، فارغالتحصیلان آن است. حالا ما دو هدف در سر داریم. یکی تشکیل کانون فارغالتحصیلان است که قرار است آن را شما که سرمایهی اجتماعی هستید، تشکیل بدهید. دیگری اینکه از این اجتماع بهره بگیریم و باهم «کارخانهی مهارت و نوآوری» را تشکیل بدهیم.»
کانون فارغالتحصیلان فرصت میدهد شبکهی ارتباطی بسازیم
خانمحمدی گفت: «میدانید که مفهوم دانشگاهها و مدارس در دنیای جدید کمکم دارد تغییر میکند. کمکم مدرسه و دانشگاه به جای اینکه محلی برای کسب دانش باشند به محلی برای کسب تجربه و شناخت تبدیل میشوند. هدف کارخانهی نوآوری ما همین است که محلی برای کسب تجربه باشد.
نکتهای که باید به آن توجه کنیم این است که ما تکتکمان قوی هستیم اما وقتی در کنار هم قرار میگیریم قویتر میشویم چون میتوانیم شبکه بسازیم. این شاید سادهترین فایدهی کانون باشد که همدیگر را پیدا میکنیم و پروژههایمان را باهم پیش میبریم.»
او دربارهی تأثیر حضور فارغالتحصیلان در مدرسه گفت: «ضروری است دانشآموزی که اکنون در پایهی هفتم در مدرسهی خاتم تحصیل میکند شما را ببیند و از شما و تصمیمات شما یاد بگیرد. شاید آنقدری که شما میتوانید بر ذهن بچهها تأثیر بگذارید، من و کلام من بر ذهن آنها تأثیر نگذارد. پس لازم است بچهها شما را از نزدیک و در اقداماتی که انجام میدهید ببینند.
بنابراین کارخانهی مهارت و نوآوری نقطهی اتصالی است که هم شما را به یکدیگر و هم به نوجوانهای امروز وصل میکند. پس ما کانون را چنین جایی میبینیم، نه اجتماعی که در آن فقط دور هم جمع شویم، دیداری تازه کنیم، بازی کنیم و خوش بگذرانیم و تمام.
نکتهای که نباید فراموش کنیم این است که تشکیل هر اجتماع زمانبر است و باید به خودمان فرصت بدهیم. با این حال، نقطهی روشنی که امروز میبینم این است که در رویداد امروز از چهار نسل از فارغالتحصیلان خاتم نمایندگانی داریم و من فکر نمیکردم تا این حد از تشکیل کانون استقبال شود.
مطمئنم در جلسههای بعدی افراد دیگری به ما اضافه میشوند و این جریان قدرتمند میشود. و نکتهی دیگر اینکه اصلاً این جریان را یک جریان آموزشی وابسته به مدرسه نبینید و آن را به چشم پروژههای خودتان ببینید.»
مسیری که طی کردیم تا به امروز برسیم…
بعد از صحبتهای دلگرمکنندهی مدیر، نوبت به بچهها رسید تا کمی دربارهی خودشان و آنچه در ذهنشان هست صحبت کنند. فارغالتحصیلان از این گفتند که چه مسیر پر پیچ و خمی را گذراندند تا به جایی رسیدند که امروز در آن ایستادهاند.
مثلاً نوید نادری از این گفت که چطور از رشتهی ریاضی در دبیرستان به رشتهی تربیتبدنی در دانشگاه رسید. یا امیرعلی عابدینی از حال و هوای بچهها در دانشگاه گفت. اینکه فکر میکند مهارتهایی مثل برنامهنویسی لازمهی دنیای امروز است اما بچههای همسن و سال او که به دانشگاه آمدهاند آشنایی ابتدایی هم با برنامهنویسی ندارند. امیرعلی گفت جایی مثل کانون فارغالتحصیلان میتواند این شرایط را فراهم کند تا ما از دوستانی که مهارتهای دیگری دارند بسیار بیاموزیم. آرین شفاف هم گفت مسیرهای متفاوتی در ذهنش داشته و حالا دارد به هوش مصنوعی فکر میکند و به نظرش باید در این حوزه متمرکز بشود.
ایدهی استارتآپ سام برای کانون فارغالتحصیلان
دیگر نوبت به قسمت خوشمزهی ماجرا رسیده بود: پذیرایی! هنگام پذیرایی فرصتی فراهم شد تا گروههای چندنفره تشکیل بدهیم و باهم دربارهی دغدغههایمان و کارهایی که میشود در کانون انجام داد گپ بزنیم.
بعد از آن، همه به گالری مدرسه رفتیم و آنجا به طرح سام احمدیزاده گوش دادیم. طرحی که دربارهی اینترنت اشیا بود و به ما میگفت اینترنت اشیا چقدر در دنیای امروز، چه در خانه و چه در تجارت و صنعت، کاربرد دارد. راستش ایدهی استارتآپ سام آنقدر جذاب بود که ما را به فکر فرو برد.
وقتی ارائهی سام تمام شد، سؤالهایمان را مطرح کردیم؛ سؤالهایی که هم دربارهی ایدهی سام بود و هم دربارهی خود کانون. همه باهم حرف زدیم و شوخی کردیم و بعد به خودمان آمدیم و دیدیم شب شده است! اما دورهمی ادامه داشت. حتماً قبول میکنید که به این راحتیها نمیتوانستیم از هم دل بکنیم! آخر بعد از اینهمه مدت همدیگر را دیده بودیم و کلی هم هیجان داشتیم برای اینکه ببینیم از دلِ این جمعشدنها و از دلِ کانون فارغالتحصیلان چه چیزی بیرون میآید.
شب همچنان ادامه داشت و ما مشغول بازی در حیاط مدرسه بودیم. شب، روشن و نویدبخش بود، درست مثل مسیری که در کانون فارغالتحصیلان پیش روی ما است. مسیری روشن که نویدبخش آیندهای روشنتر خواهد بود…