شنوندههای عزیز توجه کنید! توجه کنید! صدای مرا از صفحهی «خبرنگار شُتُری»… ببخشید، «خبرنگار شیرطوری» میشنوید. آخ، دوباره ببخشید! سردبیر اشاره میکند نشریه مکتوب است، صوتی نیست که بچهها صدایت را بشنوند. بله، درست میگوید. راستش اینقدر هیجانزده هستم که قاطی کردهام. این ویژگی من است که وقتی هیجانزده میشوم مغزم ارور میدهد. البته این را به سردبیر نگفتم وگرنه مرا مسئول نوشتن بخش خطیر و خوفناک خبر نمیکرد!
حالا حتماً میپرسید مگر تهیهی خبر خطیر است؟ معلوم است که هست! شما برای تهیهی خبر باید درهای بستهی بسیاری را در مدرسه باز کنید و از رازهای مگوی زیادی باخبر شوید. خوفناکش هم به خاطر حضور سردبیر است. کارش را بلد استها، ولی هی برای ما قیافه میآید و اخم میکند که «حواست به کارت باشد» و «کارت را درست انجام بده». اخم سردبیر را که ندیدهاید. اگر میدیدید قبول میکردید تهیهی خبر یک کار خوفناک است.
خب دیگر، رودهدرازی بس است. فقط خواستم بگویم من اینجا مثل شیر ایستادهام تا همهی اخبار مدرسه را شکار و بعد هم شما را از آنها مطلع کنم. حالا اگر هم خودتان در جریان این خبرها بودید، طوری وانمود کنید که خبرهای داغ و شگفتانگیزی خواندهاید. بگذارید من کمی به چشم سردبیر بیایم!
استقلالیها مدرسه را فتح کردند!
هفتهی آخر مرداد مدرسه در محاصرهی رنگ آبی قرار گرفته بود، طوری که یک لحظه احساس کردیم رنگ آبی به ما حمله کرده است! اما بعد که خوب دقت کردیم دیدیم نه، همهچیز در امن و امان است. آن آبی خوشرنگی هم که ما را احاطه کرده بود، رنگ لباس فرم سال جدید بود. همهی بچهها برای تعیین سایز لباس فرم آمده بودند و ما هر طرف سر برمیگرداندیم، نوجوانهای آبیپوش را میدیدیم. حتی یک لحظه هم فکر کردیم نکند استقلالیها مدرسه را فتح کردهاند. بعد فهمیدیم نه، خدا را شکر، مدرسه هنوز دست پرسپولیسیهاست (همانطور که در تصویر میبینید تیشرتها زرشکیها هستند که ما با کمی چشمپوشی، آنها را قرمز محسوب میکنیم).
سردبیر از پشت میزش با اخم و غضب اشاره میکند «این حرفها چیست. همه طرفدار تیم ملی هستیم.» خب، نمیشود در همین شمارهی اول مجله با سردبیر کَل انداخت. بگذارید فعلاً در صلح و آرامش پیش برویم، بعدش میدانیم چه کار کنیم!
افتتاح کانونی گنگبالا در مدرسه!
ما معتقدیم باحالبودن ویژگی نوجوانی است؛ بنابراین چه شما در سن نوجوانی باشید، چه در کنار نوجوانها باشید و چه با آنها کار کنید، باحال هستید (بگذارید در شمارهی اول خودمان را تحویل بگیریم دیگر!). اما یک گروه دیگر هم خیلی باحال هستند: «بچههای کانون فارغالتحصیلان». آنها که نوجوانهای دیروز و جوانهای امروزند، طی یک حرکت انتحاری (ببخشید، یک حرکت گنگبالا!) تصمیم گرفتند بیایند و کانون فارغالتحصیلان را در مدرسه راه بیندازند. از دلِ این کانون قرار است کلی ایده و طرح و استارتآپ جذاب بیرون بیاید. میبینید چقدر خفن هستند؟! ما که میگوییم نوجوانها همیشه باحالاند!
محرم به مدرسه رسید
هر رویداد و اتفاق، فرصتی است برای تجربه و شناخت بیشتر. امسال مدرسه در سه روز ابتدای محرم میزبان رویداد «محرم در مدرسه» بود. ما کنار هم مدرسه را سیاهپوش کردیم، در عزاداری شرکت کردیم و به حرفهای دبیر پیامهای آسمان گوش دادیم تا از امام حسین و واقعهی عاشورا بیشتر بدانیم.
مسئول دپارتمان هنر هم ما را با دو نقاشی دیواری عاشورایی که ۱۰۰ سال پیش کشیده شده بودند آشنا و داستان آنها را برایمان بازگو کرد.
راستی، روز سوم هم مراسم نذریپزان داشتیم. در این مراسم والدین هم حضور داشتند و البته ما دانشآموزان نقشی مؤثر در پختن عدسپلو داشتیم. سندش هم همین عکسی است که میبینید!
«دیگری»هایی که جایزه گرفتند
فراخوان مسابقهی هنر «صفر یک» اسفند سال گذشته منتشر شد و مدرسه گفته بود در تیرماه امسال برگزیدگان را اعلام میکند. راستی یادتان هست شرایط شرکت در این مسابقه چه بود؟ در این مسابقه قرار بود یک آدم، یک درخت، یک گیاه، یک کوه، یک حشره، یک تپه، یک حیوان، یا یک چیزی پیدا کنید که «دیگری» باشد. بعد آن دیگری را به شیوهای هنری خلق کنید.
۳۳ نفر برای شرکت در این مسابقه اثر فرستادند که از بین آنها ۲۳ اثر به مرحلهی داوری رسید. بعد هم در جشن اختتامیه نفرات برگزیده معرفی شدند و از آنها دعوت شد تا دربارهی اثری که خلق کردهاند توضیح بدهند. بخش جذاب ماجرا هم که جایزهها بود. برگزیدهها جایزههای فرهنگی باحالشان را گرفتند و ما اینقدر دلمان از آن جایزههای جذاب خواست که به خودمان قول دادیم حتماً در جشن هنر بعدی شرکت کنیم. بالأخره ما هم دستی بر هنر داریم و هیچ بعید نیست در دورهی بعد از برگزیدگان باشیم!
حرکت مجلسی دپارتمان ورزش!
یک روز در مدرسه نشسته بودیم و با سردبیر چای میخوردیم (بله، ما خیلی خفن هستیم!) که دیدیم آقایی باحال و بلندبالا وارد مدرسه شد. سریع روحیهی خبرنگاریمان گل کرد و پریدیم وسط مدرسه و پرسوجو کردیم که «این آقا کی بود و چی بود و چی شد؟» فهمیدیم ایشان دکتر جوادی هستند. آقای دکتر از امسال به دپارتمان ورزش اضافه شده است تا سلامت و بدن هر دانشآموز را بررسی کند و برایش برنامهها بریزد!
دکتر جوادی در مرحلهی اول یک حرکت خیلی شیک زد و غربالگری جسمی دانشآموزان را شروع کرد و تند و فرز برای هرکس پروندهای تشکیل داد. راستش این حرکتش در نظرمان خیلی پسندیده و مجلسی آمد. با خودمان گفتیم او آدمی کاربلد است. پس برویم دغدغههایمان را با او درمیان بگذاریم. حالا ما راه و بیراه درِ اتاق دپارتمان ورزش را میزنیم و هی سؤالات فنی میکنیم: «دکتر به نظرتان من کج راه میروم؟ میشود بررسی کنید؟»، «دکتر به نظرتان میشود وقتی ناهار قرمهسبزی داریم به جای دوغ و نوشابه همراهش نسکافه بخوریم؟ معدهمان زنده میماند؟»، «دکتر نمیشود یه فکت بیاورید که کتونی آلاستار بیشتر از جردن به سلامتی ما کمک میکند؟»
میبینید که من دغدغههای عمیقی دربارهی سلامتی خودم دارم. شما چطور؟ شما هم مثل من برای زندگی باکیفیتتر دغدغهمند هستید؟!