اندر باب آیین «كتاب سال»


اندر باب آیین «كتاب سال»

سیدسروش طباطبائی‌پور:
اولاً بد نیست بدانید در قدیم‌الایام، پیشینیان مكتب‌خانه‌ی «خاتمِ پای كوه» كتاب‌خور بودند؛ یعنی زنگ اول و دوم و سوم تفریح، به‌جای شكار خرس و فیل و شیر و میل‌كردن آن‌ها به‌عنوان میان‌وعده، به كوه می‌زدند برای شكار كتاب! یعنی معتقد بودند اگر شكم مبارك‌شان در زنگ‌های تفریح قار و قور كند، بهتر است تا مُخ مبارك‌شان به صدا بیفتد!

و صد البته مكتب‌داران یا همان معلمان آن روزگار هم، به‌جای نحوه‌ی خفت‌كردن خرس و فیل و شیر، فقط روش‌ صید انواع كتاب را به طفل‌های مكتب‌خانه آموزش می‌دادند. خلاصه صبح كتاب… شب كتاب… زنگ اول نحوه‌ی خوانش كتاب‌های عاشقانه، زنگ دوم شیوه‌ی خوانش كتاب‌های ماجراجویانه، زنگ سوم نحوه‌ی پخت فسنجان كتاب و زنگ چهارم، نحوه‌ی خواب در كنار كتاب!

اما چون زیاده‌روی در هر چیزی باب میل زندگی عاقلانه نیست، همه‌چیز در مكتب‌خانه خوب پیش نرفت؛ به‌خصوص كه در آن‌جا، دیگر خبری از شادی و شور نوجوانانه هم نبود. حتی طفل‌ها، گاهی خودشان، هم‌كلاسی‌هایشان و حتی مكتب‌داران یا همان معلم‌هایشان را هم نمی‌دیدند؛ چون دائماً كله‌ی مبارك‌شان توی كتاب بود. حتی در تاریخ آمده كه قیافه‌ی طفل‌های خاتم آن روزگار هم تغییر كرده بود؛ كله‌هایی چاق، شكم‌هایی لاغر، تخیلی دراز، بازوانی كوتاه!

همین شد كه آوازه‌ی طفل‌های عجیب و لاجون خاتم پای كوه، در كوه پیچید و در روزی از روزهای مهر، خرس‌ها و فیل‌ها و شیرهای كوه، بی‌مهری كردند و به طفل‌های مكتب‌خانه حمله‌ور شدند.

چشمتان روز بد نبیند كه حیوانات كوهستان، برای فتح مكتب‌خانه، اصلاً نیازی به دریدن و پریدن و چریدن پیدا نكردند و با اولین غرش، كتاب‌خوان‌های ترسو، كتاب‌ها را روی سرشان گرفتند و مدیر خوشگل و سرخ و سفید و جوان آن روزگار خاتم را به نام جناب «انسان خان‌كتابی!»، دست بسته تحویل حیوانات دادند.
اما حیوانات درنده‌ی كوهستان، غنیمتی بیش‌تر می‌خواستند؛ پس طفل‌های بدقواره، مقصر دوم این رسوایی، یعنی جناب «احمد كتاب‌خور مو قشنگیان» را تحویل دادند و چون او فردی لاغر و بی‌گوشت بود، مكتب‌داری تپل و تازه‌وارد را به نام «كتاب‌‌شور كچل سروشیان» پیش‌كش كردند.

جنگ آن روز با پیش‌كش همان سه مكتب‌دار پایان یافت، اما طفل‌ها همان شب با هم جلسه گذاشتند و فكر بكری كردند و به این نتیجه رسیدند كه برای ادامه‌ی زندگی، علاوه بر كتاب، كباب هم باید خورد تا علاوه بر فكر، جانی قوی هم به‌دست آورد برای جنگ با روزگار! و فهمیدند فقط كله‌ی بزرگ به كار نمی‌آید و گاهی ورزشی و طراوتی؛ گاهی مهارتی و ظرافتی؛ گاهی گذشتی و سخاوتی و…

خبر خوب این‌كه پس از برگزاری آن جلسه، در طول تاریخ مكتب‌خانه‌ی پای كوه، دیگر هیچ حیوانی جرئت نكرد به آن‌جا حتی چپ‌چپ هم نگاه كند؛ چون طفل‌ها دیگر، بازوانشان، هم‌اندازه‌ی كله‌هایشان شده بود و به‌جز مطالعه و كتاب‌بازی، وروجك‌بازی هم فرا گرفته بودند و اصلاً به همین دلیل نام مكتب‌خانه‌ی خود را از خاتم پای كوه، به نام «خاتم وروجك» یا همان شكل مؤدبانه‌اش، یعنی «خاتم ولنجك» تغییر دادند.

خبر خوب دیگر این‌كه خان‌كتابی‌ها و موقشنگیان و سروشیان جدیدی هم به‌عنوان مكتب‌دار، وارد مكتب‌خانه شدند كه علاوه بر آموزش روش‌های نوین مطالعه‌ی كتاب، روش پخت لازانیا و پرواز با پاراگلایدر را هم به طفل‌ها یاد دادند.

از همان سال‌ها، در مكتب‌خانه‌‌ی وروجك یا همان ولنجك خودمان، حتی برای مطالعه هم روش‌های جدیدی ابداع شد كه یكی از آن‌ها «جشن كتاب سال» بود؛ جشنی كه از آبان هر سال آغاز می شد و تا ماه‌ها ادامه می یافت و در نهایت، با بزن و بكوب و كیك‌خوران به پایان می‌رسید.

در این جشن طفل‌ها به‌جای این‌كه هر كدامشان یك كتاب بخوانند، همه با هم یك كتاب می‌خواندند و درباره‌ی كتاب، با هم كپ می‌زدند و گاهی موافق و مخالف هم می‌شدند و گیس و گیس‌كشی!
در شماره‌ی بعد، درباره‌ی آیین جشن كتاب سال در مكتب‌خانه‌ی خاتم وروجك شرح بیش‌تری خواهم داد.

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!