من در میان جمع و دلم جای دیگر است!

تا حالا شده سرکلاس نشسته باشی اما ذهنت جای دیگری باشد؟ یعنی مثال همان شعر معروف باشی که «من در میان جمع و دلم جای دیگر است»؟ صاف نشسته باشی روی صندلی و جوری به معلم خیره شده باشی که انگار شش دانگ حواست به درس است اما در خیالاتت آسوده قدم بزنی و خاطراتت را مرور کنی؟ اگر چنین اتفاقی برایت افتاده باید بگویم که شهاب‌الدین سهروردی هم مثل تو بوده است!

سهروردی، استاد ماهر این خیال‌ها و سفرها شده بود. اما با این تفاوت که به جای کلاس درس، توی سیاهچاله‌ی زندانِ حلب بود و برای خودش به هر شهری که می‌خواست سفر می‌کرد. از کوه‌ها و بوته‌های گل سرخِ سهرورد بگیر تا کوچه‌باغ‌های حلب که همین چندماه پیش با حاکم حلب در آن‌ها قدم می‌زد. حاکم جوان حلب، «ملک ظاهر»، نگاه و فلسفه‌ی سهروردی را دوست داشت و دلش می‌خواست هربار چیزهای بیش‌تری از فلسفه، شعر و قرآن از سهروردی بیاموزد. اما «ملک ظاهر»ِ حاکم هم نتوانست برای آزادی او کاری کند، چون قاضی القضات، ابن شداد، با فکر و نگاه سهروردی مخالف بود و از نگاه تازه‌ی او به قرآن می‌ترسید.

ابن شداد عقاید شهاب‌الدین را کفر می‌خواند و بودن او در شهر حلب را مایه‌ی نابودی دین مردم می‌دانست. چون در همان روزها صلیبیان به کشور آن‌ها حمله کرده بودند، ابن شداد از این موقعیت سوء استفاده کرد و گفت سهروردی، همدست صلیبیان است. شهاب‌الدین سهروردی در جلسات محاکمه سعی کرد نگاه و فلسفه‌اش را توضیح بدهد؛ فلسفه‌ای که خداوند را نور عالم می‌دید. اما قاضی به حرف‌ها و آیاتی که او می‌خواند اعنتا نکرد. شهاب‌الدین تمام مدت زندگی‌اش از عشق و هشت اقلیم سخن گفت اما دل‌های ناپاک هرگز سخنان او را نشنیدند و درباره‌ی فلسفه او اندیشه نکردند.

حالا اگر دلت می‌خواهد به دنیای درون ذهن چنین آدمی سفر کنی می‌توانی سراغ کتاب «اقلیم هشتم» بروی.

 

برشی از کتاب اقلیم هشتم

وقتی خداوند عقل را آفرید، به او قدرت شناختن سه چیز را داد. عقل دست به‌کار شد تا آن سه چیز را بشناسد. نخستین چیزی که شناخت، به زیبایی آگاه شد. در دومین گام خویشتن را شناخت و چون به خویشتن آگاه شد، عشق پدید آمد، همان چیزی که ما ایرانیان مهر می‌خوانیمش. در سومین گام، نیستی را شناخت. و چون آگاه شد هر چه هست روزی نیست می‌شود، اندوه به او روی آورد. و چنین است که زیبایی و عشق و اندوه همواره در کنار یک‌دیگرند.

عشق، نوری است که هرچه به آن نزدیک‌تر می‌شوی، درخشنده‌تر و البته سوزنده‌تر می‌شود تا آن‌جا که هرکسی طاقت این نزدیکی را ندارد…! آن روز که آدمی آفریده شد، از این که خداوند به او عقل را بخشید، در برابر فرشتگان به خود مباهات کرد. غافل از این که اگر عقل در کار باشد، سه یار همیشگی، یعنی زیبایی و عشق و اندوه نیز در کنارش خواهند بود.

 

اقلیم هشتم

نویسنده: محسن هجری

ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

کتاب اقلیم هشتم

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!